من که خیلی تو همه زمینه ها حرف حرف خودم باشه حتی به غلط حتی تو خانواده ام احساس میکنم حسی به شوهرم ندارم و بیشتر شبیه یه رفیق یا یه دوسته تا شوهر چون راز دار نیست اکثر چیزا ازش مخفی میمونه شاید ۲۰ سال بعد بهش اعتراف کنم دلمم براش میسوزه دست خودش نیست اخلاقای بدش و باعث و بانیش مادرشه
ولی مثلا یه مسافرت خیلی کوتاه با خانواده میرم دلم نمیخاد بدونه کلا زندگیمون بر پایه پنهان کاریه و بیشتر از طرف خودم چون خودش باعثشه دلم نمیخاد خانواده اش بفهمن بعضی وقتا به سرم میزنه باردارم شدم بهش نگم کلا دلم میخاد هیچی ندونه که کمتر حرف برای خاله زنک بازی بدونه نمیدونم درسته یا غلط ولی از این شرایط راضیم ولی پدر و مادرم میبینم انقد حرف واسه گفتن دارن غبطه میخورم از همه چیز هم به همدیگه میگن البته پدرم دهن لق نیست به خواهراش بگه :(