ی ماه پیش بد جوری از خودم دورش کردم و گفتم نمیخامش در حالی که میخاستمش اونم حق داشت که بره ولی امشب بالخره برگشت و بهم گفت همش دلش پیشم بوده منم بعد اینهمه مدت که غرور داشتم در برابرش و احساسمو نمیگفتم بالخره امشب بهش گفتم دوست دارم و نمیتونم با دلم دیگ بجنگم
البته دوس پسرم نیس پسر خالمه و خاستگارمه قراره ی مدت حرف بزنیم تا دلمو بدست بیاره و بیشتر اشناشیم بعد بیاد خاستگاری خانواده هامونم در جریانن و خودشون اینو ازمون میخان