امروز واسه یه کار اداری رفته بودم ...
دیدم یه پیرزنی نشسته و وسایلش پیشش و عصا کنارشه
اینقدر گرمم بود و حالم بد بود اصلا نمیفهمیدم چی به چیه
اومدم از کنار پیرزنه رد شم دیدم داره یه چیزی میگه و دستشو دراز کرده
فک کردم حتما گداس پول از کیفم دراوردم بهش بدم
گفت بابا پول چیه
دستمو بگیر کمک کن پا بلند بشم😑😐
یبار دیگه هم یه خانمه گفت کمکم کن
ده تومن بهش دادم
دو دیقه بعد دیدم شوهرش اومد دنبالش با ماشین رفتن 😑😒