شاید یه روزی دوباره زد به سرم و سر درددلم وا شد و بیرون ریختمت...
شاید نوشتم
از گریه ها و شب بیداری هام...
از روزایی که یه دختر شااااد یه شبه پیر شد و از دوری تو تب کرد و همه خیال میکردن که چققققدر همه چیز زندگیش سر جاشه...
از شعرایی که برات نوشتم و همه گفتن: چه طبع بلندی، چرا چاپشون نمیکنی؟!
از حرف مردم و طعنه و بی آبرویی هایی که برات کشیدم...
من!!
من مغرور پر خواهان!!
من افاده ای پر ادا که فقططط تو زندگیش تو رو التماس کرد!!
ولی تهش نشد 🖤 هر چی خدا بخواد
تو سر قولت بمون، منم قول میدم شاد و خوب زندگی کنم