پسر عمه م
عمه م زنگ زد که میخوایم برا فلانی بیاییم خاستگاری
بابام گفت حرف بزنم خبر میدم
عمه مدیگه زنگ نزد خبر بگیره 😑
بعد یکی دو هفته خود پسر عمه م زنگ زد به بابام که الو دایی من افسردگی دارم مامانم خودش زنگ زده 😑😑
بابامم گفت به مامانت بگو اون زنگ بزنه
عمه م خیلی دوسم داره ولی از سر اون اتفاق از چشمم افتاد و ازش فاصله گرفتم
ده سال پیش تو عروسیم از مادرشوهرم پرسیده بود چه دعایی کردین عروس به این خوبی گرفتین 😭