کاربر مرد هستم.
قبل از ازدواج با همسرم، رفته بودم خواستگاری ی دختره.
به اصطلاح خانوادش اصرار داشتن واسه خواهر بزرگترش برم ، اما قیافه و اخلاقش به دلم ننشسته بود.
کوچیکتره رو هم سالها پیش وقتی بچه بود دیده بودم.
اون موقع سربه زیر بود قیافه متوسطی داشت.
به خیال اینکه قیافش بهتر شده و اخلاق خوبی داره به خونوادم این یکیو پیشنهاد دادم.
ی بار بهم زنگ زد که پیشنهاد میکنه با خواهرش زندگی کنم و منم جوابم منفی بود.
گفت باشه راضی به ازدواج میشم اما ی شرط دارم.
برام ی شرط نامعقول گذاشت و منم دست رد به سینه اش زدم.
از شدت ناراحتی پشت سر کلی بد و بیراه نثارم کرده بود.!
به خودم گفتم اگه دختر اینه دیگه هیچوقت اسم زن رو به زبون نمیارم.
چند مدت نگذشته بود که خداوند ی فرشته سر راهم آورد.
همسری که بحمد الله ۱۰ ساله داریم با عشق با هم زندگی میکنیم.
الآن زندگی اون دختره را میبینم و ندامت همسرش رو، میفهمم که خداوند چقدر هوامو داشته که نذاشت با این بشر زندگی کنم.
صبر کن و از خداوند خیر ،صلاح و عافیت دنیا و آخرتت رو طلب کن.