دیگه رومون بهم باز شده نمیدونو این زندگی درست بشو هست یا نه

خودت دست به کار شو تا زندگیتون بخ بنبست نخورده

محبت کن بهش تماس فیزیکی زیاد داشته باشین

کوتاه بیا تو جر و بحث یه مدت دیگه بهش بگو ببین من کوتاه اومدم تو هم سر بعضی چیزا کوتاه بیا 

هدیه بخرین واسه هم تا زندگیتون دلپذیر بشه واستون

مشکل ما شوهرمه . که هر چی دعوا و بحث و حرفو میره ب خانوادش انتقال میده. همممه رو . زندگیم حریم نداره. انگار تو شیشه ام 

هرزندگی تو هر مرحله ای ممکنه به این مرحله برسه پس مهم اینه یاد بگیری چطور مشکل ایجاد شده رو حل کنی اول هم از خودت شروع کن سعی کن در برابر هر حرف و هر رفتار همسرت واکنش متقابل انجام ندی سکوت کردن و تمرین کن احترام گذاشتن و با محبت حرف زدن دو بیار تو رابطه ات با خودت بگو من در برابر هر رفتاری بهترین رفتلر انجام میدم

منم ب شدت بهش وابستم ازاین اخلاق آویزونیم متنفرم وچندشم میشه ازضعف هام

دیروز توی امام زاده بودم یه خانمی جوان اونم داشت ارزوی مرگ شوهرش و میکرد گفتم نگو توخدا بدبختر میشی چشاش!پر شد ازاشک گف جای من نیستی ۱۳ سال تمام کتک از یه معتاد نخوردی که  

زندگیا خیلی سرد و سخت شده

من اویزونش نیستم 

گاهی حتی مادرش اذیتم میکنه تو جمع گفتم یک درصد بدونم نمیخواد با بخشش مهر میرم

راس میگه جای ی سریا نیستیم من گفتم مشکلاتمون بجز بی پولی همش مربوط به خودمه

خوبه که آویزون نیستی حالا خوبه شوهرم خونگرم و مهربون و بامحبت نیس ک این قد اویزونشم دقیقاآا منم بهش گفتم بگو برو یه دقیع هم نمیمونم ولی شوهره من نمیگه ولی توعمل و رفتاراش!کاملا مشخصه دوسم نداره 

همه چی تو زندگی به سیاست زن بستگی داره... 

شوهرم اوایل عقد رک بهم گفت من یکی دیگه رو دوست دارم ولی خونوادم نیومدن خواستگاری... 

الان جونش به جونم بنده، به جز وقتی سرکاره یک ثانیه نمیذاره کنارش نباشم تحمل نداره

بهش بی محلی کن مثل خودش رفتار کن 

پس چرا اینجور اذیت میکنه

خوبه فراموشش کردی من باشم عمرا یادم بره

بادیراومدناش نمیتونم کنار بیام اصلا حرف توکلش نمیره باسنگ‌بحرفی باز یه تکونی میخوره اما شوهرم اصلا منم دیگه نمیدونم چیکارکنم بی محلی هم کنم عین خیالش نمیشه چون اون اصلا منو نمیبینه که بخواد اذیتم بشه

چرا دیر میاد برا کارشه یا دوستاش؟

نمیدونم هیچ وقت تعقیبش نکردم ک بفهمم