یاد یک لطیفه قدیمی افتادم: "فردی پیش یک روانپزشک میرود و میگوید: "دکتر برادرم دیوانه شده است؛ فکر میکند که یک مرغ است." دکتر میگوید خوب چرا برای درمان نمیآوریدش؟ طرف میگوید: “میخواستم بیاورم؛ اما به تخممرغهایش نیاز دارم!”. خب، گمان میکنم این همان احساسی است که من الآن در مورد روابط [زن و مرد] دارم؛ میدانی [روابط] خیلی غیرمنطقی، احمقانه و پوچ هستند ولی، من حدس میزنم داخل رابطهها میمانیم چون، اکثر ما به تخممرغهایش نیاز داریم.
وودی آلن : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%88%D8%AF%DB%8C_%D8%A2%D9%84%D9%86