بچه ها من بابام یه هفته س آوردن شهرمون بیمارستان بستریه بعد ابجیام هروز اونجان و مراقبت منم گفتم فردا من میرم الان این فامیلش از شهرستان اومده عموش و اینا و بچه هاش و عروس و داماد ش مامانش فردا ظهر میخواد دعوت کنه اینم میگه ماهم شب. ابجیم نیست دو سری هم مهمونی دادم اون اومد ولی به چیزایی رو بهانه و آورد الانم رفته شهر شوهرش سالگرد یکی از فامیلشون خلاصه منم گفتم بابام تو این شرایط من نرفتم ناخالا میخوام فردا برم کلی داد و بی داد کرذ و از وقتی ننش زنگ زده خبر داده بق کرده محل نمیذاره