میرفتم طرف نور یهویی تاریک میشد
کلا راهی برام نمونده بود بعد اومدن بردنم
جایی بستننم به تخته با غل و زنجیر
اینقد بهم فشار اومده بود که نگو خواستن
عذابم کنن گفتم نه اینکارو نکنید
یاحسین یاحسین کمکم کن من هر روز
زیارت عاشورا میخونم کمکم کن تا اسم
امام حسین( ع)گفتن بازش کنید بخشیده شد
به امام حسین( ع) بازم کردن رفتم کنار نهر آبی
صورتم و شستم بعدش بیدار شدم تمام تنم درد
میکرد انگار شنگ شده بودم