۱۳ سالم بود و اینکه بابام زودتر از خودم فهمید😑
یادمه جمعه بود بابام خونه بود مامانم هم صب پاشده بود رفته بود پیش مامان بزرگم کمکش کنه شب مهمون داشت
من از خواب بیدار شدم بابام همش میگفت برو شلوارتو عوض کن من میگفتم چرا خووو نمیخوام اینو دوس دارم😂🤣 حالا هی بابام اصرار میکرد من میگفتم ن آخرش رفتم جلوی آینه دیدم شلوارم از پشت کلا خونیه بعد نشسته بودم گریه میکردم تا نیم ساعت بعدش مامانم اومد😂