اولش ک اخلاقشو نمیدونسم انقدر خوب بود،ولی بعدا هم سرد شد هم بی حس نسبت ب من و بچه
بهش گفتم شکمم درد میکنه میگه باشه،صبحم گفتم شکمم درد میکنه چیزی نگف گرف خوابید
بعد ساعت 11 پی دادم گفتم شکمم درد میکنه گف دارم میام خونه 😕
چیزی هم گفتنی میگه انگاری تو این دنیا فقط این میخاد زایمان کنه،
رفته بود کربلا من بهش پی میدادم من بهش زنگ میزدم هرروز،حتی یبارم بهم پی نمیداد،جواب پی ام هامم من میپرسیدم اون ج میداد دیگه ن حالی ازم میپرسید ن چیزی ن بچه رو میپرسید،یبار بهش پی دادم خو اگ خوشت نمیاد بهت پی بدم یا خبری ازت بگیرم بهم بگو ناراحت نمیشم تکلیفمو میدونم اونوقت
بعدش نوشتم خوب خودتو نشون دادی تو این چن روز،فهمیدم ک برات اصلا مهم نیسم ن تنها من بلکه بچتم برات مهم نیس
هرروز زنگ میزد با مامان و باباش و داداشاش و زنداداشاش میحرفید ولی حتی یبارم بهم زنگ نمیزد
دیروزم من خونه بابام اینا بودم اومدم خونه گوشیش خونه بود رفتم تاریخچه ی گوگل و نگا کردم دیدم ب فیلم +۱۸نگا کرده،ب روش نیاوردم رفتم تو اتاق دیدم شرتش و انداخته تو سطل برداشتم اومدنی بهش نشون دادم زد زیرش ولی رف آشپز خونه من تو اتاق بودم دیدم داره میخنده،بعد میگه من چیزی نمیدونم