بچه ها سال خونمون داره میرسه،ما پول پیشمون خیلی کمه نداریم بزاریم روش،ب بابام زنگ زدم گفتم بیایم تو یکی از واحداتون بشینیم،،البته ترو تمیز نیست،اونم گفتم باشه.مشکل اینه طبقه ی بالاش یکی از خواهرام میشینه ک با هیشکی نمیسازخ حتی با مامان بابام،چون دعواییه هرچی بگه اینا گوش میدن مثلاً همین خونه رو ب خاطرهمون خانوم خریدن،چند بارم پیش ب تن من خورده،من ازدواج دوممه،توازدواج اولم یک بار چت خواهرمو خیلییی صمیمی با شوهر قبلیم دیدم ک یواشکی حرف میزدن،ماکلا با دامادااهل چت نیستیم،اما موقع طلاقمون بود حتی ترسیدم روش بیارم.اون زمان مطلقه بود.الان متاهل.چندباردیگم از پشت بهم خنجرزده.بخداهیشکی باهاش رفت و امدنداره ب خاطر همین چیزاش.حالاشوهرم بخاطر بیپولیش هوایی شده بره خونه بابام،منم دلم نیست .یعنی میترسم.ب بابام گفتم خونه دیگه ای که دست مستاجره بفروش بیار اینجا بخر ما بریم توش بهانه آورد.همه ی خدماتشون براهمونه.شما بودین چیکار میکردین؟