همسر من یه شرکتی داشت که مادراینا توش سرمایه گزاری کرده بودن و از این راه امرار معاش میکردن حالا شوهر من ورشکست شده و کلی مشکلات برام به وجود اومده خانواده همسرمم دیدن اینطوره با ما قطع رابطه کردن
حالا همسرم افتاده زندان و من خونه ی پدرمم البته همسرم در ماه برام خرجی میزنه حدود یک تومن
مامانم هی چپ میره راست میاد میگه بهش بگو دستمون تنگه پولمون بده خب وقتی نداره چی بده؟گفتنش به من چه دردیو دوا میکنه غیر اینکه اعصابم خورد کنه
بعد تولدم خونه مامانم بودم حتی کیکم برام نگرفتن گفتن دیگه ببخشید پول نداریم بعد من برای یک چیز خیلی ضروری و حیاتی پول کم داشتم حلقمو میخواستم بفروشم مادرم گفت طلای دست دو خیلی مناسبه ما میخریم!بعد گفت دو تومن کم داریم حلقتو بخریم تو از خرجی که شوهرت بهت میده قرضمون بده بعداً بهت میدیم!
حالا امروز حرفش شده بود گفتم اگر همسرم نتونه پول جور کنه مجبورم حلقه شوهرمم بفروشم مامان میگه میخوای بفروشی زودتر بفروش من بخرم تا طلا بالا نرفته
حق ندارم ناراحت بشم؟