دیشب دختردایی شوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم(مادرشوهرم طبقه پایین ماست)
اون دو تا هم دختر داره منم سه تا دختر دارم دختر بزرگش ۸ سالشه کوچیکش هم ۴ سالشه دختر وسطی منم همسن دختر بزرگشه کوچیکم هم یک سال از دختر کوچیکش بزرگ تره
حالا دختر بزرگم موند پیش ما بعد بچه های خودم با بچه ها دخترداییم رفتن خونه ما که اسباب بازی هاشونو نشونشون بدن
بعد یکی دو ساعت صدا گریه دختر بزرگش میاد دختر دایی شوهرم هم بدو بدو رفت بالا ببینه چه خبره یهو صدا داد زدنش اومد فکر کردم داره دخترشو دعوا میکنه بعد اومد پایین به شوهرم گفت احمد جون من با اجازت بچه ها رو دعوا کردم(مثلا بچه های خودشو هم دعوا کرده)
بعد میگه بچه هات اومدن دختر منو هل دادن سرش خورده به دیوار زخم شده در حالی که کبود هم نشده بود
وقتی که اونا رفتن منم رفتم بالا دوتاشون زار زار گریه کردن گفتم چیشده
وسطیم گفت من اصلا کاری نداشتم
کوچیکم هم گفت من فقط میخواستم بهش محبت کنم یهو خودش افتاد سرش خورد به دیوار مامانش اومده مارو دعوا کرده
خونه رو هم کرده بودن سر جن
اول فکر کردم بازی کردن سوءتفاهم پیش اومده بود ولی نه یه بچه دروغگو و آب زیر کاهیه