من روزی که ازدواج کردم گفتم بمیرم با کفن برمیگردم خونه بابام ..من اومدم زندگی کنم نمیدونم چرا نمیتونم الانم باردارم ..هرسری بحث درست میکنه خودش بعد میگه تقصیر توعه خودش نمیتونه اصلا حرف بزنه دعوا راه میندازه ..هر سری دعوا راه میندازه اولین حرفش اینه بریم طلاق بگیریم منم میگفتم به پاش گریه و التماس که طلاقم نده 😭میدونم شاید خیلیاتون مسخرم کنین یا بگین خاک تو سرم ...ولی خیلی چیزا هست ..من از وقتی شکستم که تازه دوماه بود باردار بودم بچه اولم بجای اینکه هوامو داشته باشه دعوا راه انداخت و اومد گفت بچه رو بنداز و طلاق بگیریم در غیر اینصورت تا هفت سالگی پیش خودت بعدش نمیزارم رنگشم ببینی واااای الان دارم سکته میکنم تکرارش کردم ...اونم منی که هزاااارتا نذر و نیاز کردم دکتر رفتم تا باردار بشم ولی خدا دارم دیونه میشم میترسم بچمو بگیره😭😭