با مادر بزرگم اینا داخل یه ساختمون زندگی میکنیم امروز یه لحظه رفتم داخل حیاط منو دیده میگه چرا با این پسره ازدواج کردی در شأن ما نیست
در صورتی که شوهر من خیلی مرد خوبیه از لحاظ قیافه و اخلاق و رفتار و دین و مذهب و شغل خوب و خانواده خوب
خستم کردن خیلی بهم میگن حتی دو سه دفعه جلو شوهرم
چیکار کنم دست از سرم بردارن خسته شدم
توجه نکن خودتو بزن به نشنیدن
چ پررو😶😶😶😶
وا
نمیتونید جدا زندگی‌کنید؟
وا باهاشون برخورد کن بفهمن ناراحت میشی منم خوشم نمیاد یکی پشت سرشوهرم حرف بزنه
حالا مامان من برعکسه اگه من باشوهرم خوب باشم پشت سرش بد میشه اگه باهم بد باشیم طرفداریش رو میکنه
ایندفعه گفت بگین خودمون راضی هستیم
درک میکنم من امشب قراره صیغه محرمیت خونده بشه هفته دیگه هم عقد و بدون جشن و اینا
حالا دختر خالم که ۱۳ سال از من بزرگتره زنگ زده با اینکه خیلی شدید مذهبی و نمیزاره کسی تو زندگیش دخالت کنه زنگ زده
بدون جشن میخوای عروسی کنی ؟
پسره مذهبیه از نوع سست عنصره
اخه بابا یکی نیست بگه ما چند ساله رفت و آمد داریم
تو. اصلا اینو ندیدی خودمونم بهتر میدونیم
