پریشب خاب دیدم کلی نذری گرفتم باخودم میبرم
دیشبم خاب دیدم ی پیرمرده نشسته بود سید بود میگفت به سید بگو بیاد کارش دارم منم ازشنبدن صدای پیرمرده گوشام خیلی دردمیگرفت اون اروم حرف میزد وگوشام داشت پاره میشد از درد بعد پدرشوهرم سیده صداش کردم دیگهگوش دردم رفت