با دوست پسرم همکاریم و حالا باهم خوب بودیم رابطه عاشقانه نداشتیم اما خوب بودیم هفه ی قبل دیدمش گفتم برا تولدت بریم شام بیرون کادوشو قبلا داده بودم گفت بریم یه همکار خانم دارم دوست صمیمیم هست گفتم بگم زهره هم بیاد اول گفت نه بعد با اصرار من قبول کرد رفتیم شام و بعد برگشتنی دوستم حالش بد بود گفتم اول منو برسون بعد زهره رو راه من نزدیک بود تو مسیر بود خلاصه نمیدونم بعد من رفتم چی شد که دوست پسرم فرداش زنگ زد گفت کات کنیم فقط یک شنبه همو ببینیم یه چیزایی رو بهت بگم زهره هم باشه دیروز رفتم دوست مسرم گفت رابطه ی ما تمومه تو رفتی همه جارو پر کردی ما تو رابطه ایم(قرار بود هیچ کس نفهمه زهره هم گفتم چون همکاریم یه شب بریم بیرون)خلاصه دعوا شد و دوست پسرم گفت دیگه نباش دوستمم همش میگفت کات کنید بیا بریم دیگه چرا وایسادی دوست پسرم اخرش بهم گفت به هیچ کس اعتماد نکن من برگشتم خونه با حال خراب زهره که تو این چند روز دائما حالمو میپرسید از دیشب اصلا پیام نداده بهم دوست پسرم الان زنگ زد گفت مراقب دوستای اطرافت باش تمام حرفارو زهره اون شب بهم گفته بدون همه دوستت نیستن الان من موندم کیو باور کنم زهره یا دوست پسرمو گیجم واقعا