1)دوازده سال درس خوندیم، گفتن به هر قیمتی که شده باید دکتر شی، مهندس شی، وکیل شی، به یک جایی برسی، بهمون فشار آوردن و یادمون دادن همیشه آخر داستانو ببینیم، زمان حالمونو قربانی آیندمون کنیم تا توی یک سن مشخص حسرت نوجوونی و جوونی به دلمون بمونه.
2)بهمون نگفتن اول از همه خودتو بشناس، برای حال خوبت تلاش کن و از مسیرت لذت ببر.بین اون همه جبر و مثلثات و تابع ریاضی و ضرب های دکارتی و ادامه این خوزولات، بین اون همه استوکیومتری و مسائل سخت شیمی و جدول مندلیف، بین اون همه لغت و دستور ادبیات
3)و اون همه درسای حفظی انسانیت رو یادمون ندادن، اهمیت دادن به خودمون، کمک به خودمون و دیگران رو یادمون ندادن، شعور رو یادمون ندادن، خیلی چیزارو یادمون ندادن. فقط گفتن بخون تا توی این سیستم داغون آموزشی نمره ی خوب بگیری، هیچ کس نگران یاد گرفتن ما نبود،
4)هیچ کس نگران وضعیت جسمی و روحی ما نبود و هیچ کس مارو نفهمید. بهمون دروغ گفتن بری دانشگاه راحت می شی، بهمون نگفتن اگه علاقه نداشته باشی و ادامه بدی زندگی زهر مارت می شه و از هرچی تلاش کردنه بی زار می شی و به فنا می ری و به جایی نمی رسی.
5)بهمون گفتن علاقه ی تو درامد و جایی توی این کشور نداره، استعداد و علاقمونو کشتن و خواستن همه شبیه هم بشیم. بدترین ظلمی که می شد کرد رو در حقمون انجام دادن و تهش گفتن ما دوست داریم و نگران آیندتیم،شاشیدم تو این دوست داشتنون.