من پنج ماهی میشه با یه نفر در ارتباطم اولش همه چیز خوب بودا ولی من خیلی گیر میدادم به اینکه رابطمون اشتباهه و تموم کنیم انقدر گیر دادم بهش یهو یه هفته گذاشت رفت بعد از یه هفته اومد و کلی دعوا کردیم و قرار شد من دیگه راجب جدا شدن حرفی نزنم
اون بخاطر کارش نمیتونست زیاد باهام حرف بزنه و نهایتا شب بعد از چهار دونه پیام از خستگی خوابش میبرد
و من باز بهونه هام واسه جدایی شروع شد
دوسش داشتم ولی نمیدونم چرا هر دفعه اینکارو میکردم اخرین دفعه دعوامون خیلی شدید شد گفت بهم پیام نده بلاکت میکنم ولی بلاک نکرد بعدش که واسه معذرت خواهی پیش قدم شدم قبول کرد بهش گفتم میخواد بره گفت نه کی رفتم که الان بار دومم باشه
ولی دو روز بعد از حرفش قرار بود ببینمش یهو پی داد که همینجا تمومش کنیم خسته شدم از کارات دیگه به اینجام رسیده در حد یه اشنایی ساده و دوستی معمولی باقی بمونیم خیلی بهتره
اولش خواستم ارومش کنم نزاشت
منم گفتم اوکی وقتی نخوای به زور نگهت نمیدارم
بعدش یکی از استوری هامو دید و شروع کرد به شوخی کردن
بعد از پنج روز دوباره دلم طاقت نیورد خودم رفتم سراغش گفتم دلیل رفتاراش چیه اگر قراره بره خب بلاک کنه و کلا بره اگر نه هم مثل ادم بگه میخواد بمونه
دوباره گفت من قبلا هم گفتم نمیرم
ولی فقط دوست باشیم
گفتم کسی که عاشق یکی دیگه باشه نمیتونه به عنوان دوستش اونو قبول کنه
گفت عاشق دوستت باش
منم گفتم اوکی من گرفتم نمیخوای برگردی شماره اتو پاک میکنم دیگه پیامی نمیدم
اخر سر بهش گفتم امیدوارم اگر یه روز عاشق شدی مثل من نشی اونم گفت من تجربه عشقو داشتم
منم گفتم اره کاملا مشخصه خدافظ
دیگه نفهمیدم منظورش من بودم یا یکی دیگه
یا اینکه کلا دیگه امیدی نباید به برگشتنش داشته باشم