بی توجهی عشقم و اویزون بودن من

میگه من بدم میاد حستو بهم نگی سیاست داشته باشی تورابطع باید ساده باشی باید بهم بگی دوسم داری زود زود نباید بهم بی اهمیتی کنی اخه ببین توروخدا ادم روانی میشه منم ساده رفتار میکنم اینجوری رفتار میکنه باهام شرایطم جوریه که خانوادم نمیزارن برم باشگاه یا کلاس یا حتی سرکار باید تو خونه باشم همش و سرمو تو خونه گرم کنم باخودم انقد غصه خوردم قلبم تبر میکشه میزنه به دستم کافیه یه چیزی بگم سریع داد میزنه گارد میگیره خودمم از دست خودم ازاین زندگی خستم کلافم نمیدونم چیکار کنم خداشاهده مثل خرتوگل گیر کردم 

باورت میشه همین الان دارم گریه میکنم ازدست خودم واسه شانسم دخترای دیگرو میبینم پسره افتاده دنبالشون اینا اهمیت نمیدن ولی من چی خودشم اینجوریم مثلا میگم دیگه تماس نمیگیرم دودیقه نگذشته باز پیام میدم تماس میگیررم باهاش اونم تماس بگیره من جواب ندم مثلا ناراحتم میگه باشه جواب نده دیگه پیگیری نمیکنه ولی من هزاربارپیام و تماس میدم که بیا صحبت کنیم کم کم دارم فک میکنم قرص برنج بگیرم بخورم خلاص بشم ازاین زندگی 

ابجی بخدا من دوسش دارم نمیخوام اذیتش کنم نمبخوام غربزنم اینم بگم من بیماری افسردگی شدید دارم خیلی بهش وابستم خودمم میدونم که خیلی اذیتش میکنم ولی چیکار کنم که هیچ غلطی نمیتونم بکنم 

اون خیلی ارومه ولی همیشه من داد میزنم مثلا یساعت صحبت کردیم میگه برم فلان کار کنم میگم من حوصلم سرمیره میگه باشه نمیرم بعد الکی به یه چی گیر میدم دعوا درست میشه حس میکنم روانی شدم خبر ندارم چن روز پیش بهم گفت گمشو قطع کرد رفت امروز صبح ازخواب بیدار شدم زود تماس گرفتم باهاش دیر جواب داد بعد گفت دستام درد میکنم منم غرزدم دیگه جواب نداد همینجوری پشت خط بودم اخر خودم قطع کردم 29بار تماس گرفتم جواب نداد خوابیده خوابشم سنگینه کلی پیام دادم بهش نشستم دارم گریه میکنم مامانمم شاغله صب تا شب تو خونه تنهام همش خواهرم ندارم اصن قرص خوردم بخوابم خوابم نمیبره اصن نمیتونم جدی باشم یکم خودشم میگه یه لحظه نمیتونم بدون تو باشم 

راس میگی ابجی???

اینم بگم توی قهرامون همیشه این منم که اول پاپیش میزارم بعد اون میاد سمتم حس میکنم بد عادتش کردم مطمئنه دوسش دارم جایی نمیرم ترکش نمیکنم همجوره امتحانش کردم ولی خیانت کلا نمیکنه سربه زیر اروم خوش اخلاق ساده صبور ولی وقتی عصبی میشه دیگه هیچی جلودارش نیست وقتی غرمیزنم هیچی نمیگه یهو عصبی میشه میگه مهسا بس کن چن وقت پیش بهم گفت حسرت رابطه دیگران دارم چون انقد بحث و کشمش ندارن تنش ندارن بخدا کلی محبت میکنم حرفاشو گوش میدم ولی یکم زیادی حساس وپیگیرشم نمیدونم دیگه چی میشه 

یعنی ابجی الان ازم سرد شده بنظرت???چیکار کنم ببخشید زیاد سوال میکنما 

بخاطرم جلو همه وایستاده هیچ وقت خیانت نکرده هیچ وقت اجازه نمیده کسی ناراحتم کنه همش دلداریم میده میگه یه تارموتو به کل دنیا نمیدم یا مال منی یابازم مال منی همیشه وقتی عصبی میشم میگه عشقم اروم باش برو یکم اروم شو بیا باهم صحبت کنیم حلش کنیم هرچی بخوام و بگم برام اماده و تهیه میکنه راهمون ازهم دوره ایشون شهرستانن دوساعت بامن فاصله داره کلا زود زود زود میاد دیدنم میبرتم بیرون پاهامو میبوسه دستامو میبوسه هرچی بشه میاد بهم میگه و هیچیو ازم پنهون نمیکنه میگه اگه به پام بمونی دنیارو به پات میریزم بخاطرم جلو خانوادش وایستاده

من یکم زبون دراز و حاضر جوابم یعنی دعوامون میشه اون میگه زبون درازی نکن ساکت باش ولی من کلا عادتمه وقتی جواب نمیدم میترکم منفجر میشم چرا اون هرچی میخواد بگه من ساکت باشم اخه هاننننننننن???