فراموش میکنم
این خوبم نیستا
حل نشده باقی میمونه
ولی از یادم میره
دست خودمم نیست
انقد ازش فرار میکنم که از یه جا به بعد دیگه دنبالم نمیاد
مثلا باید خیلی فکر کنم که یادم بیاد چی ناراحتم میکرد
حالا توی عصبانیت این روند فراموشیم سریع تر هم میشه
الان باهات دعوا کنم و تا سر حد مرگ عصبی بشم، یک ساعت بعد یادم نیست چرا باهات دعوا کرده بودم یادم نمیاد چیا بهم گفتی
مغزم عادت کرده بریزتشون دور