دختر خالم بچه ها باباش بچگی فرار کرد و خالم با ۳ تا بچه گذاشت و رفت
خالم بقدری توی فقر بود ک همش صدقه های مردم میگرفت نون میخرید البته اینم بگم ک پدر بزرگ و دایی هام و خاله هام وضعشون خیلی خوبه و هیج کمکی نکردن بهش
بقدری فامیل روی ۳ تا بچه های خالم به چشم حقارت نگاه میکردن ک دختراش خجالت میکشیدن بیان تو فامیل
حالا جمعه عقد همون دخترش بود بگم با کی ازدواج کرد