سلام عزیزم پسرم بیدار شد دستامو شستم لباسمو عوض کرم بچمو بغل کردم هرجا میرفتم گوسفنده دنبالم میومد نشستم بچه رو شیر بدم گوسفنده تو خونه میچرخید و پرش میزد بازی میکرد و هرازگاهی میمومد مارو نگاه میکرد ترسیدم جیش کنه انداختم تراس بازم خودشو میکوبید به در و ببع میکرد بلنددددد
بچه رو خوابوندم اونو بغل کردم که بقیه به صداش بیدار نشن تا همین الان این روند ادامه داشت تا اینکه الان بردیمش دادیم به دوستم
دوستممیگه به تراس ما عادت داره اونجا ساکته