سلام دوستای خوبم واقعا ممنون حتی کوچکترین حرفاتون باعث تسکین دردم میشه 🤗
فردا عید قربان هست بهتون تبریک میگم، من اولین عیدی هست از خانوادم جدا شدم ولی مادر شوهرم بیماره کنارشم تو بیمارستان همه چیز خوب بود چون فکر میکردم شوهرمم بخاطر من نمیره ولی الان زنگ زد داره میره خونه پدرش واقعا دلم شکست من اولین عید باهاش بودم نشد برم حداقل کارش این بود نره حتی ما عیدا قربون پسر ب دختر عیدی میده ایشون نداد توقعشو داشتم ولی ب اندازه ای از رفتنش بدون من ناراحت شدم این کارش ب چشمم نیومد
بنظرتون چطوری وقتی اومد بفهمونم دلم شکسته ک فکر نکنه ازاینکه کنار مادرشم ناراحتم
البته الان تماس گرفت ی جورایی بهش رسوندم گفت بابام زنگ زده گفته بیا گفتم اره دیگه بهونه ای هس گفت ن بخدا عصری زنگ زده یعنی من نمیخواستم برم