من با مادرشوهرم اختلاف داشتم اما اهمیت نمیدادم و زندگیمو میکردم امروز سر نهار با همسرم دعوام شد و قابلمه قیمه رو زد تو صورتم بعد بلندم کرد کبوندم کف حیاط و با کمربند میزدم.... اینقدر زد تا اینکه کمربند تیکه تیکه شد آخرم از گیس بلندم کردو همش میچرخند... اینقدر چرخ داد که گردباد تو حیاط درست شد... آخه مگه من چه گناهی کردم الان فقط یه سوال دارم با این همه بدرفتاری شوهر میخا برم بیرون لباس چی بپوشم؟؟ 🧿❤️
برای مادرم ک بهترینم بود جایی خوانده بودم که درد آدم را بزرگ میکند و روح را صیقل میدهد.و تجربه را زیاد میکند. هیچجا ننوشته اند که درد با یک زن، با یک مادر چه میکند . مادران درد کشیده یا زود میمیرند، یا برای همیشه میروند، یا میمانند با چشمانی که رنگِ بیتفاوتی گرفته استو دستانی که زیر ناخنهایش جز دردچیزی نمیروید، . مادرانی بی هیچ آرزویی، با دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک . هیچکس از مادرانی که به بهشت نمیروند چیزی ننوشته است.
من هم روزگاری فکر میکردم عشق همه چیز را حل میکند.بعدها فهمیدم عشق به احترام بند است.احترام به شعور، به شخصیت، به محبت، به زمان و به علاقهمندیهای کسی که دوستش داری؛عشق بدون احترام شاید ایجاد شود، اما دوام نمیآورد.هرگاه دلتون شکست، خدارو شکر کنید.خدا بهای دلهای شکسته رو میپردازه؛ اینجا بود که خدا به بندهٔ دلشکستهاش فرمود: "أَنَا عنْدَقُلُوب الْمُنْكَسِرَةِ" یعنی من نزد قلبهای شکستهام! اگه پروفایلمو دیدی با دل پاکت برام صلوات بفرست مهربانم😘😍
کاربری دومه😊🌺عشق جانم امام زمانم🌺 زندگی کردن من مردن تدریجی بود آن چه جان کند تنم عمر حسابش کردم🌸 فرخی یزدی 🌸با افتخار پرسپولیسی هستم♥️♥️♥️♥️باز حلقه ی مویت را در باد رها کردی از بند رهایم کن شاهانه شدن بامن،صد دانه این تسبیح یک جمله به من میگفت یک بار تو عاشق شو یکدانه شدن بامن
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷