چند ماهی میشه که میدونم بابام به مامانم با چند نفر خیانت میکنه واقعا میتونم بگم بعد فهمیدن این ماجرا حس میکنم از بابام متنفرم چون مامانم خیلی کمکش کرد خیلی الان وقتی پیامای تو واتساپشو با زنای غریبه میبینم حالم بهم میخوره واتساپ وب نصب کردم واتساپشو رو گوشی خودم دارم ..چند وقته کلنجار میرم که به مامانم بگم یا نه چون الانم که نگفتم احساس میکنم عذاب وجدان دارم..
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
یه خانومب میگفت رفتم از گوشی بابام پیام دادم به زنه اسم یکی دیگه رو گفتم بهد پیامو برای بابام پاک کر ...
یکی زنم نیست که بهش پیام بدم چندتاهن بعد این زنایی که من میبینم فقط دارن تیغ میزنن فک نمیکنم اصلا براشون مهم باشه اسم زن دیگرم بیارم
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
نمیدونم واقعا به فکر این راه افتادم ولی این زنا هم برن کنار بابام میره سراغ یسری زنای دیگه الانم مامانم شک کرده البته
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
نه نگو پیام بده ب بابات باهاش حرف بزن بگو من دیگه بزرگم خجالت میکشم بابام از اینکارا کنه به زنا هم ...
راستش از این حرفا ما خیلی به بابامون زدیم تو زندگی هیچوقت ادم نشد هیچوقتم گوش نداد چون قبلنم یسری کارا کرده
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
اره خب جالبه زنایی که بهشون پیام میده همه بچه هم دارن و یکیشونم همشهریه
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
باز تلاشتو بگم اگه رو در رو نمی تونی بهش پیام بده بگو من اذیت میشم ازش خواهش کن دست از این کارا بردا ...
عمه و عمو ایناهم که اصلا دیگه باهاش حرفم نمیزنن یعنی خونمون رفت و امدم ندارن
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
اصلا ادم منطقی نیست بابام عزیزم ولی من سعیمو میکنم یکاری کنم
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت
پس اولش ب بابات چیزی نگو پیام بده به همه زنایی باهاشونه یکم هار بازی در بیار ازت بترسن😄بگو ابروشون ...
اتفاقا به همین فکر میکنم عزیزم ولی از یه طرفم میگم درسته تقصیر زنا هست ولی بیشتر از همه تقصیر بابامم هست که ادم نمیشه و کلا خوبی هاش به ماهم بخاطر منفعتشه حتی باورت میشه طلاهای منو دزدیده معلوم نییس برده چیکار کرده
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت " در تهاجم با زمان آتش زدم ، کشتم" من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم " یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم " من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم " تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم " من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت . بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت