علی خواستگارم بود
از اینایی که با اومدنش یدفه هوس شوهر کردن به سرت میزنه
میرفتیم توی پاساژا جلوی مغازه لباس بچگونه ها وایمیسادیم
واسه بچه ی آیندمون کلی لباس انتخاب میکردیم
علی بلد بود حتی چجوری مخ مامانو هم بزنه ک اجازه بده من باهاش برم بیرون
وقتی میگفتم نمیام ناراحت میشد میگف مگه قرار نیس همو بشناسیم
خیلی میگشتیم
علی خوشش میومد خرج کنه
رستورانای گرون میبرد منو
با اینکه میگفتم راضی نیستم
ولی دوست داشت
خودش واقعا دوست داشت
علی بچه خوبی بود
اما یهو عوض شد
گفت نمیخوام
بهونه اورد
بچه ها نصیحت نکنید ک نباید باهاش میرفتی بیرون
فقط بگید علیا چطورن از دیدگاه شما...
علی هنوز سراغمو میگیره...
من بلاکش نکردم
و استوریهامم میبینه
خواستگار بود
عشق شد
درد شد
و رفیق شد
ینی دیگه حضوری که نه
الان یک سال و نیمه ندیدمش
در حد چت گاهی سراغی ازم میگیره
علیا چطورن....!؟