چرا بی دلیل دلم میگیره و حالم بده؟
تاپیک اولم نوشتم جریان چیه
الان باید خوشحال باشم ولی ناراحتم
صبحا با اضطراب و تپش قلب بیدار میشم خیلی حال بدیه فقط قبل ازینک چشامو باز کنم میگم خدایا کمکم کن همه ائمه رو صدا میزنم
خیلی این روزام بد دارن میگذرن دلم میخواد نباشم اصن خستع شدم هرچی دوییدم همش درجا بود
هیچکسو ندارم باهاش حرف بزنم
ینی اصن برا کسی مهم نیست
تا وقتی پیش خدا گریه زاری میکنم اروم میشم
اما منم ادمم حق دارم تو زندگی دلم ب یه چیزی خوش باشه
ولی نیس
حس پوچی دارم
دیگ نمیدونم خدا رو به کی قسم بدم کمکم کنه راحت شم
اول با مادر و خواهرات دوست باش
چرا وقتی چشام باز میشه دوس دارم بزنم زیر گریه؟ انقدر زندگی کردن برام سخت شده ک ناخوداگاه نمیخوام از خواب بیدار شم
ای کاااش مشکل داشتم اونوقت شروع میکردم ب حل کردنش
اما وقتی ی اتفاقی برا ادم میفته تو مدتها تو شوکش میمونه و نمیدونه چیکار کنه
انگیزه برای هیچ کاری ندارم
الانم ک تو امتحاناس ترم اخرم هستم نیاز دارم ب تمرکز اما اصلا هیییچ
نمیتونم بخونم استرس اینم جدا میکشم
خدایا خسته شدم 😭
مامانم ک اصلا
سکته میکنه اگ واقعیتو بفهمه ک چی ب سر من اومده
همینطوریشم چن روز مریض شده بود با این ک جور دیگ ای بهش گفته بودم
خواهرمم ک تو دنیای خودشه فکر عشق و حال و خوش گذرونی با شوهرشه وقتی حرف میزنم انگار اصن گوش نمیده یا شایدم تو دلش خوشحالی میکنه
🤷♀️🤷♀️🤦♀️🤦♀️
چرا عزیزم.نیمع پر لیوان را ببین .سلامت هستی مهربان هستی .خانواده داری.سقف بالای سر داری .خوراک داری خلاصه یه سری چیزها داری تا زندهایم باید زندگی کنیم .پس چه بهتر با همونهایی که داریم خوش بگزرونیم و گرنه نموم میشه این زندگی و استفاده ای نبردیم.حتنا بدون شک تو هم چیزهای خوبی داری برو بنویس رو یه برگه داشتهات و شکر کن.و استفاده کن
مشکلت چیه .تو هنوز بچه مدرسه ای .چه مشکلی داری عزیزم
من غصه هامو درد تو دلمو میام اینجا مینویسم
شما اگ سختتونه نخونید 🚶🏻♀️
خدا خودش میدونه چقدر چله برداشتم زیارت امام رضا رفتم چقدر دعا میکنم ک حالم خوب شه
انگار دارم تاوان ی چیزی رو میدم
بی انصافی نباشه این وسط خیلی یه طورایی خدا برام معجزه کرده
اما صبر خدا خیلیه خیلی
جواب میده ولی دیر
انتقام میگیره ولی دیر
تورخدا گناه نکنید
گناه های من ظلم ب خودم بود ن کس دیگه ولی الان همونا شده گره تو زندگیم وگرن دل و نیت صافی ک من دارم و هیشکی نداره انقدری ک من برای بقیه خوب میخوام هیشکی نمیخواد
سه ماهی هست توبه کردم و نماز قضا ندارم
امیدوارم خداهم ببخشه و کمکم کنه هرچند موقعی ک غرق گناه بودم کمکم کرد حفظم کرد از خطرای بزرگتر
اما هنوزم متاسفانه گلایه دارم ک چرا اصن همچین مشکلاتی باید برا من پیش بیاد ک خدا حلش کنه یا نکنه
هیچی دیگ رنگ و بوی سابقو نداره 😓
هرچی بزرگتر میشیم زندگی بی معنی تر میشه
حیف ازون دنیا میترسم وگرن تا الان خود کشی کرده بودم
۲۳ سالمه
مشکلم خیانت
غم تنهایی
اون موقع ها ک باهاش بودم خیلی خوشخال بودم اصن نمیتونم توصیف کنم هرلحظه میگفتم خدایا شکرت
همش میخندیدم از ته دلم
باورم نمیشه چطور تو اون روزای خوب دلش راضی شده بازیم بده چطور اونهمه بهش محبت کردم اما با کس دیگ ای بوده و هست؟
من خیلی بزرگه برام این مسائل
میدونی حس میکنم این روزا هممون به مشاور و روانشناس و روانپرشک نیاز داریم...واقعا لازمه ی زندگیمون شده
منم همینطورم
درست میشه عزیزم.این اتفاق برای خیلی ها افتاده.صبر داشته باش از یادت میره.نتاسفانه اینجور ادما تو این دنیا هستن.ولی اینو بدون اونم حتما چوبش را میخوره.زمین گرده.دنیا دار مکافات.تو به فکر خودت باش .اینده را از دست نده.بابت یه موجود گرگ صفت.بعضی موجودات گرگ صفتن .برو خدا را شکر کن.باز فهمیدی .و جدا شدی ازش .بیشتر عمرت را تلف نکردی.بیشتر این خانم ها که مینالن.و نمیتونن جدا بشن تو همین سایت دیدی.با همچین ادم های گرگ صفتی هم خونه ان.اونها را ببین.قدر زندگیتو بدون.الان دیگه باهات نیست که همه عمرت را تلفش کنی.تو خوب باش .خدا را داری همین بسه برات .ارامش داشته باش.از خوبی خودت.راهت را راست برو .خدا هم چیزهای خوب جلوت میزاره .شک نکن.الان افراد زیادی ارزو دارن جای تو باشن.همین که جدا شدی از این موجود خودش خیلیه.
