بعدش دیشب رفت منم از سرکار اومده بودم سرم خیلی درد میکرد ولی اماده شد رفت ، گفت میری خونه مادرت اینا یا اونا میان گفتم حالا نمدونم
بعد شب بود چون خانوادم خبر داشتن که احتمالا امشب شوهرم نمیاد زنک زدن اره چخبر شوهرت میاد شب گفتم نه فکر نکنم بعد ناراحت شدن گفتن یا تو بیا اینجا یا مابیایم گفتم نمخوام کسی بیاد منم خسته ام نمیام