دلم میخواد دلگرم بشم با اتفاقات خوبی که بعد سختی واستون افتاده
به عشق ممنوعم رسیدم پس ازتاری ترین روزها
ولی اونم دوام زیادی نداشت خوشیش
من ی دچاز ی بیماری عصبی شده بودم که فکرشو نمیکردم خوب شم خداروشکر بعد یکسال خوب شدم و دوباره رنگ روزهای خوش زندگی و ارامش رو چشیدم
من در مورد خاله کوچیکم میگم،پدرش فوت کرده بود لیسانس گرفته بود و سالها بیکار بود،دیگه ۳۲ سالش شده بود و همه پشت سرش حرف میزدن که نه کار داره ،نه پول،نه خاستگار .... اما یهو تو ۳۲ سالگی تو استخدامی قوه قضاییه قبول شد،استخدام رسمی شد با حقوق و مزایای بالا،همونجا چند ماه بعد با همکارش ازدواج کرد و چند ماه بعدش پسرش بدنیا اومد،الان خالم ۴۷ سالشه و یه پسر عالی و یه دختر ناز و یه شوهر خیلی خوب،کار عالی داره،خونه زندگی عالی...
چ تاپیک خوبی
پنج سال با مادر شوهرم زندگی کردم بعدش اومدم خونه خودم ولی بازم احساس خوشبختی ندارم😐😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
