ما خیلی خوبیم باهم..خیلی همو دوس داریم...یه روز بیشتر پیش هم نباشیم اونم بخاطر شغلش طاقت نمیاریم...جمعه ی گذشته بحث کردیم سر موضوعی و من کوتاه نیومدم...خیلی عذر خواهی کرد...من قبول نکردم...چون واقعا عصبی شده بودم ...خلاصه فک کنم خیلی رفتم رو مخش اعصابش خراب شد خواست نمیدونم چیکار کنه دستش محکم خورد تو صورت من..منم بهونه کردم دیگه کلا نبخشیدم و گریه و فلان...همون شب بغلم کرد و کلی عذر خواهی و اینا و کنار هم خوابیدیم...صب رفت سرکار و پسفرداش اومد خونه...بقیش پست بعد بگم خیلی طولانی شد