ما یه چند سالی همدیگه رو ندیدیم
کلا قطع ارتباط بود اصلا هیچ مهمونی نمیومدم
تا امسال عید اومدن خونه مادربزرگم بعد این تا منو دید اومد جلو و سلام و احوال پرسیبعد گفت تو منو نمیشناسی منم خندیدم چیزی نگفتم
باز بعد از عید توی ماه رمضون دوباره موقع احوال پرسی میگفت تو منو نمیشناسی و یادت نمیاد
منم گفتم برا چی یادم نیاد؟ آلزایمر که ندارم شکر خدا سالمم و مشکل خاصی ندارم
بعد اونم خندید گفت آلزایمر توی این خاندان ارثی هست عیب نداره
بابامم گفت اگرم کسی فراموشی گرفته تویی که هر دفعه همش یه حرف تکراری رو میزنی
حالا امشب خونه عمه دعوتیم دوباره این میاد ایندفعه چی بگم بهش که تا فیها خلدون اش بسوزه؟؟
اینم بگم زن همین عموم از من کلا بدش میاد