دلیل نرفتنش این بود که دل خوشی از خاله اش که تومراسم هست نداره ولی بهش زنگ زدن که تو برادری مگه میشه نباشی اونم به من گفت نیای نمیریم ...فقط سوالم این بود که واقعا همه اینطور رفتار میکنن باعروس و توقعم زیاده وقتی به خواهر و برادرای خودش مادرشوهرم گفته چی میشد به من بگه همین
آی بیکاریییییین
سرتون درد می کنه واسه دعوا
قرار نیس به شما زنگ بزنن که
به شوهرت گفتن و اگه رفت شما هم باید بری و اگه نرفت شما هم نمیری دیگه
بزرگش می کنین انگار قضیه فیثاغورثه
افرین 👌🏻
بهترین کار مشورت مجدد با همسرته اون خانوادشو بهتر میشناسه
از طرفی عدم حضور شما زنگ خطره هم برای شما اگر که یکم شیطنت تو ذات جاریت باشه و اگر که خانواده تیزی جاریتون داشته باشه برای اونا هم هشداره عدم حضور جاری بزرگتر و..
تو این چندباری که رفتن دو سه بار سراغ منو خانواده عروس گرفتن از کار و تحصیلات پرسیدن وحتیبه برادر همسرمم گفتن برای مراسم بله برون برادرتون بودی ؟اونم‌گفته نه سر کار بودم نرفتم گفتن چقدر بد لابد برادرتون نمیخواد بیاد حتما بگید بیاد ...ببین من که نمیگم مادرشوهرم منو تو ریز جزئیات قرار بده میگم یه عزت سر من بذاره یه تعارف کنه ...همسرم میگه میخوای من بهشون بگم راستش نمیدونم درسته که اینکارو کنه ...
من اینجوری نگاه نمیکنم من سر خونه زندگی خودم نیستم منم دوران عقدم ...تازه اگر خونه خودمم بودم بابد حداقل میگفت پسرم با خانومت بیا نه اینکه فقط بگه باید بیای ...من جزئی از اون خانوادم اگر هستم که باید بگن اگرم غریبه ام که خب باید دستم بیاد ...
با خاله میرفتن خواستگاری ...از این بیشتر حرصم میگیره یک تا بحال بی احترامی نکردم دو من مادرشوهرم رو مامان و برادر سوهرم رو داداش صدا میکردم ....واقعا فکر نمیکردم انقدر غریبه باشم و منو خودی ندونن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
