قبل از هر چیزی بگم که شوهر من از اول خودخواه بود و با ی ترفندهایی منو لال میکرد با قهر کردن با بی محلی با هر چیزی هر چیزی منم ازش میترسیدم نمیخواستم غر بزنه همه چیزو توضیح میدادم یا نمیگردم کارایی ک دوست نداشت.
خلاصه منه شاد و پر انرژی الان شدم ی دختر بی انگیزه و بی حوصله ک اصلا دوست ندارم جایی برم اصلاااااا
حالا بعد ۳ ماه خودش ب اصرار خودش منو اورده خونه مامانم گفته بمون حالا زنگ میزنم بهش با بی محلی و با لحن اینکه یعنی قطع کن فقط باهام حرف میزنه طلبکار.
چند بار از صبح زنگ زدم بهش هی بد حرف زد واقعا نمیدونم چ واکنشی نشون بدم دیگه چی از جونم میخواد آخه من اینجام خوش نیستم اصلا حال هیچ کسو ندارم این آدم منو کشته بخدا خودشم میدونه با من چیکار کرده با رفتارش
بگم ک تو خونه باهام خوبه ها ولی کافیه بیام خونه مامانم یعنی میشه غریبه کلافم کرده من ک خبر مرگممیگم نمیرم آخه