قسمت اول زندگی عجیب غریب من/:
بزار اول از اشناییم با شوهرم براتون بگم
من یه مدت فروشنده یه پوشاک فروشی بودم.شوهرم توی تهران مغازه لوازم خانگی داشت.برای گرفتن اجناسش از گمرک راهی شهر من شد که مرزی هستیم.من به نوعی مدل عکاسی مغازه هم بودم برای قسمت فضای مجازیش.یه روز که برای عکاسی رفته بودم شوهرم منو دیده بود ولی روش نشده بود جلو بیاد و روبه رو به من پیشنهاد بده از قضا به دوستش که هم ولایتی من بوده سپرده که اطلاعات منو براش دربیارن.وقتی اومد مجازیم حتی کد ملی منو هم میدونس.شب عروسی عموی من واس اولین بار زنگ زد یعنی حدود دو سه هفته بعد از اینکه شماره منو بش داده بودن تازه ترسش شکسته بود ازینکه من نامزدی چیزی نداشته باشم چون حتی اونم میدونس😨خودش میگه برات یه مدت به پا گذاشته بودم.اون شب انقد به گوشیم زنگ زد یا پیامک زد که گوشیم هنگ کرد یعنی دقیقا یادمه سه تا شماره ازش بلاک کردم چون هربار با یکی دیگه پیام میداد.متن پیامش برام خیلی گیج کننده بود واس همین بلاکش میکردم