صب قرار بود بره اداره یه کاری داشت بخاطر همون زنگ زده بودن خودش اداری نیست😔
منو مامانمم باهم داشتیم میرفتیم لباس فروشی ساعت ۱۰ بود تقریبا😪
دیدم داره جلومون میره اولش گفتم محاله رفته بود اداره بعد با خودم میگفتم ولی آخه خودشه صب با همین لباسا راهیش کردم😔