2777
2789

خونواده شوهرم مسافرت بودن ازمسافرت که برگشتن پدرشوهرم حمام نکرده گرفت خوابیدشوهرم هم پتوی خودش روبهش دادنمیگه حداقل پتوی مهمان بهش بدم صبحم بعدازصبحانه مادرشوهرمدریخچالم روبازکرددیه مشت آجیل مرکردگذاشت توپلاستیک بردباخودش ازاین آجیل هاهنوزخودم یه کاسه کوچولونخوردم ولی سه دفعه جلواوناگذاشتم دیگه بقیه روگذاشتم اگرمهمان دیگه ای بیادبه شوهرم میگه چراپتوی مهمان نمیدی به پدرت میگه مگه بابای من نجسه پدرشوهرم خسته ام کرده یاپدره میادسرتخت من میخوابه خسته شدم ازرفتارهای اینجوری یابچهای خواهرشوهرم ازسرمزارمردهامانشسته میادروتخت من بپربپرازراه مراسمی چیزی 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای ببخشید ی لحظه مور مور شدم اخه رو تخت شما عجببب چه چندش

آرامشی مثِ شبایی که داره برف میباره...همونقدر در سکوت،آرامش...تو کلبه ی کوچیک روستاییمون،کنار بخاری هیزُمی با صدای تَرق تُروق چوبا که لابلای صدای جغد تنهایی که مظلومانه داره میخونه خودمو تو فکرو خیال گُم میکنم و غرق میشم تو...
پتو و بده خشکشویی.در اتاقتم هروقت اونا میان قفل کن.مستقیم به شوهرت چیزی نگو فقط جبهه میگیره

چرا مگه پدرشوهرش نجسه چه حرفا می‌زنید چه عروس هایی پیدا میشه تو سایت

دیگر مپرس از من نشان،کز دل نشانم می‌رود....                       یاسمن_۷۰هستم  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792