ببین عمه ی من ک خاله ی همسرمم میشه خیلی حرف بم میپرونه....خاطره ی خوشی نمونده بود واسم..یسری میاد شهرمون مادر شوهرم خونمون بود..زنگ میزنه ک کجایی ک بیام مادر شوهرم اینا داشتن میرفتن خونه ی برادر شوهرم...بعد گفت اونجا میریم ....وقتی قط کرد گفت اِالان عمت میگه بیایید دنبالم بیاد خونتون..
(با خنده گفت)منم با خنده جواب دادم..نه من نه شوهرم ازش خوشمون نمیاد..گرچند همسرم حرفمو تایید نکرد..ولی با این جواب دیگه تکرار نکرد.