از بچه حرف اومد گفتم خواهرم شاید بچه بیاره بچه ی دومشو اینم گفت منم می خوام بچه ی دوم چون ما یه پسر سه ساله داریم گفت منم بچه ی دوم می خوام منم گفتم من نمی خوام با ۲۲ سال سن یه بچه ی سه ساله دارم بچه ی دوم حداقل سن ۳۰ سالگی میارم شوهرمم گفت نیار اصلا من میدونم چیکار کنم گفتم چیکار میکنی اونم گفت میرم زن میگیرن چیزی که زیاده زن از یه زن دیگه بچه میارم خیلی ام حالت تهدید امیز میگفت که من بترسم منم بااینکه دلم بدددددد شکست ولی گفتم از خدامه تو برو زن بگیر منم بچمو بردارم برم پیش خانواده ی خودم تو شهر خودم زندگی کنم اینجا تو غربت تنهایی میکشم اخرش بگی میرم زن دیگه میگیرم خلاصه کم مونده بود اشکام بیاد پایین اومدم تو اتاق درو قفل کردم دل سیر گریه کردم خوب من الان به این ادم چی بگم اخه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ب دل نگیر عزیزم مردا عقل ندارن .شوهر من همش میگفت بچه من میگفتم واقعا سخته نمیتونم بچهام کوچیکن هی میگفت منم ناراضی بعدش گفت باشه میرم زن میگیرم برام بچه بیاره اینقد دلم شکست .بعدش من رو راضی کرد هر جور شده از اون موقع دو سال میگزره منتظریم ولی نمیشه شوهرم ضعیفه.