ما مستاجریم صاحبخونمون قرار بود کولر بزنه نزد امسال سال سومه تو گرمام امسال وحشتناک گرمه منم حاملم ازصبح دارم از گرما گریه میکنم شوهرمم هی این دستو اون دست میکنه هرسال میگ خونمونو عوض میکنیم اخرشم هیچی به هیچی میگم الان کولر بگیر میگ خونرو عوض کنیم خودش ک ازصبح تا شب سرکاره اونجا کولر هس نمیدونه من چی میکشم