بیایید تعریف کنم وقتی فهمیدم بابا الانم بابام نیست وعمومه

 سلام دلبرا ی من 

بچه ها من متولد بهمن ۷۲ هستم شاید الان تعریف کنم دوستی فامیلی بشناسه منو ولی مهم نیس

من ۱۸ سالم بود بصورت اتفاقی متوجه شدم پدر خودم که تو سانحه تصادفی فوت شده البته پدرم چون داشته بیماری از یک بیمارستان انتقال میدادن یگ بیمارستان دیگه فوت میشه وشهید هستن ودر قطعه شهدا اصفهان بهشت رضوان دفن

من ۱۸ سالم بود تو تعطیلات تابستون بودم که رفته بودم خونه پدر بزرگم پدریم اونجا عمه پدر بزرگم خیلی پیر بود بهم گفت چقدر شبیه اون پدر خدا بیامرزت میخندی

تعجب کردم گفت خدا بیامرز خیلی سوال شد گفتم عمه من بابام زنده هست دختر محمدم

گفت نه بابات علی مادرت حامله بود که شوهرش مرد

این گفت مردم یه لحظه اونقدر شوک وارد شد نمیتونستم نطق کنم ولی باز گفتم عمه مادرم حامله نبوده وقتی تصادف کرده

حتی پدر بزرگم فوت پدرم قبل زده بود رو سنگ قبر ۳۰.۹.۷۱درحالی پدر من.۳۰.۹.۷۲ فوت شده بود

باز عمه ام گفت دختر من میگم علی هست اون لحظه بابا بزرگم که‌اخوند هست وارد شد گفت بابایی چی میگه عمه ات

موضوع گفتم رنگش پرید من پریدگی رنگ بابایم به چشم دیدم

انکار کرد کلن وگفت پیره جدی نگیر بابا 

به عمه معصومم گفتم اونم جوری شد وحتی عمه فاطیم 

ولی زنگ زدم عموم که قم میدونستم اون دورع نمیگه

زتگ زدم گریه گریه کردم گفتم عمو عمه اینو گفت

عموم مکثی کرد گفت پدر اونیه که بزرگت کرده عمو بقیه ماجرا مهم نبس 

اینم بگم نمیدونم وهیچ وقت نفهمیدم چرا این موضوع از من قایم گردن حتی با پارتی بازی شناسنامه منو به اسم عموم گرفتن

گفتم عمو یعنی چی من متوجه نمیشم گفت مهم نیست خودتو درگیر این موضوع نکن مادرم همچنان انکار میکرد 

ولی با حرفا عموم مطمن شدم خیلی زیاد

مادرم گفتم عمو رضا تایید کردمادرم گفت حالا که چی دنبال چی زد به گریه زاری گفت ول کن دنبال این قضیه رو به خود بابام گفتم اونکه از بیخ وبون انکار میکرد

ولی دیگه قهر کردم رفتم خونه پدر بزرگ مادریم 

مادرمم میومد باهاش خرف نمیزدم تا پدر بزرگ مادریم گفت

وگفت نمیخواستم حس کنی یتیمی نمبخواستیم روحیات تو این موضوع خدشه دار بشه

من دوسال با مادرم حرف نزدم با رتبه ۳ رقمی دانشگاه دوری از خانواده مادری وپدریم انتخای کردم 

خیلی دوسال مادرم ادیت کردم.

سنگ قبر پدرم پارسال عوض کردم تاریخش درست کردم

شناسنامه با برو وبیا زیاد به اسم پدر خودم گر فتم

خیلی خیلی خوشحالم که فرزند شهیدم 

من عاشق پدرمم

و تو دفاعم تو دانشگاه اول از پدرم صحبت کردم.

استادم واسم دست زدن صدقه سر بابام‌نمره بالایی تو ارشد گرفتم 

اینم بمونه تو تایپکم به یادگار