2777
2789
عنوان

بیاید تعریف کنم چه غلطی کردم

440 بازدید | 40 پست

من حدود یک هفته پیش مامان و بابام دعواشون شده در اصل هم بیشترش به خاطر اینه که ما امدیم شهر پدریم به اصطلاح مامانم ، مامانم اینجا غریب شده و از این چیزا که همش دعوا راه میندازه تا برگردیم شهر قبلیمون و اینا تو ماه سه تا چهار بار با هم دعوا دارن خلاصه که بگم دو هفته قبل اینا دعواشون شد منم چون درس و اینا داشتم رقتم خونه ی مامان بزرگم به اونا هم چیزی نگفتم فرداش بابام که امد اونجا روی دستش جای زخم بود مامان بزرگم نگران شده بود از من هی میپرسید چی شده و اینا 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من قبلا خیلی وقت پیش به مامان بزرگم گفته بودم که عمه دومی هم وقتایی که با خانواده پدریم دعواش میشه زنگ میزنه به مامانم و براش تعریف میکنه در صورتی که بایام راضی نیست این مامانم هم اتو میگیره ما رو تو دعوا ها اذیت میکنه من برای اینکه مامان بزرگم رو از سرم وا کنم یه چیزی پرسید گفتم اره بعد فهمیدم پرسیده به خاطر حرفای عمه دومیت هست که خلاصه ماجرا از اینجا شروع شد و گند زدم 

این مامان بزرگ ساده ما فردا که من رفتم خونه مون برداشته زنگ زده به عمه دومیم که تو غلط میکنی زنگ میزنی به مامان من و اینا و من گفتم خلاصه عمه هه هم زنگ زده بعدش به من و داد و بیداد که تو غلط میکنی گفتی و اینا و با من مشکل داری به خودم بگو و کلی عربده زدن و اینا منم میخواستم بگم اره بی خود میکنی مشکل میندازی تو خونه امون که دیگه خلاصه نگفتم گفتم الان بگم مامانم بفهمه پدرم رو در میاره و اینا کلا گفتم من نگفتم و مامان بزرگم ازخودش گفته بعدم زنگ زدم به مامان بزرگم که دیگه کشش ندید و ادامه ندید بابام پشتم نیست و اینا علتش که میگم بابام پشتم نیست اینه که 

قبلش که به مامان بزرگم زنگ بزنم زنگ زدم به بابام گفتم اینجوری شده بابام گفت تقصیر عمه ات نبود نباید میگفتی و اینا خلاصه منم دیدم باباه پشتم نیست به مامان بزرگم اونجوری گفتم ولی این عمه عوضیم ول کن نیست یه بار زنگ زده میگه ناراحتی قطع کنم در صورتی که من با محبت حرف زدم بعد دیگه هیچی منم سنم زیاد نیست ۱۸ سالمه نمی دانم چرا انقدر ازش ناراحتم یادم نمیره حالم گرفته است سه روز پیش به بابام داشتم میگفتم بابامم نه گذاشت نه برداشت برگشت به مامانم گفت مامانم هم اول با من دعوا کرد بعدم راهنمایی و از این مسخره بازیا 

من نمیدانم چرا اینطوری ام تا مامانم بهم محبت میکنه همه چی رو میگم و وا میدم چون بهم کم محبت میکنه با یه محبت الکی خرش میشم در صورتی که اون از همه برام دشمن تره از حرفام اتو میگیره و دعوا راه میندازه الان عین خر برگشتم کل دعوا رو براش تعریف کردم و اینم الان شروع کرده به بابام میگه من باید زنگ بزنم به مامانت بگم و به خواهرت بگم و از این چرت و پرتا بعدم بابا برگشته به من میگه تو بیخود میکنی به مامانت میگی واگر نمیتوانی فراموش کنی ببرمت دکتر اخه اون خواهر خر تو این کار رو کرده بعد من رو میخوای به هوای چسبوندن اسم ببریم دکتر ؟؟؟؟؟؟؟ اون خواهرت رو ببر که همه رو اذیت میکنه درست میگه بابام من نمی توانم داد هایی که اون بیشرف سرم زد رو فراموش کنم حالم بده با هرکی حرف میزنم کسی درکم نمیکنه حالم بده میخوام فراموشش کنم از شر این فکر خلاص شم اگر راه حلی دارید بگید لطفا 

[QUOTE=240717509]من نمیدانم چرا اینطوری ام تا مامانم بهم محبت میکنه همه چی رو میگم و وا میدم چون بهم کولانی 

چقدر طولانی بود. بهترین کار کش ندادن قضیه است ول کن. مامان باباتم حرف بزنن و جواب بدن تموم میشه میره

خب خلاص شدن که کار راحتی نیس چون تا مشگلت حل نشه ذهنت دنبال تسکین خودش میگرده 

ولی یبار منطقی به عمت بگو محبت کن دست از سرم بردار میخوام درس بخونم

به مامانتم بگو مادره من لطفا شرایط سنی منو درک کنید من نوجوون هستمو حساس الانم دوره مهمه درسمه به مادربزرگتم مهربانانه بگو خسته شدم از بس منو قاطی دعواهاشون کردن بابام میخواد منو ببره دکتر

چند وقتم واسه عمت قیافه بگیر اون حق ندارع سرت داد بزنه حالتو‌خراب کنه حتی اگه اشتباه کرده باشی 

قبل از حذف ادمای سمی زندگیت شخصیت خودت رو سم زدایی کن
من نمیدانم چرا اینطوری ام تا مامانم بهم محبت میکنه همه چی رو میگم و وا میدم چون بهم کم محبت میکنه با ...

فکر نمیکنی علت کل این دعواها خودت بودی؟ عالم و آدمو مقصر میدونی غیر از خودت ، مثلا میگه اون خواهرخر تو باعث اینه در حالی که خدایی عمت بی تقصیره ، یا مثلا میگی بابام پشتم نیس خوب چرا باید ازت حمایت کنه وقتی بی دلیل باعث دعوای خواهرش و مادرش و حتی عروسشون شدی ، میگی مادرم تا محبت میکنه همه چی رو لو میدم در حالی که واقعا باید هم توضیح بدی حتی برا مادربزرگت هم عمت توضیح بدی که بابا این اشتباه پیش اومد من سوال رو متوجه نشدم گفتم آره ، باعث شد مادربزرگ اینطوری فکر کنه . به نظرم به جای مقصر دونستن این و اون رو خودت کار کن 

میشه برای سلامتی نینی داخل شکمم صلوات بفرستید🥺

منم خانواده‌م از زمانی که یادمه تا الان که ازدواج کردم سر یه عمه‌م دعوا داشتن، کلا آدم فتنه‌ایه مخصوصا با ما خیلی مشکل داره. ببین یه چیزی که هست در کل اینه که تو نه میتونی بحث‌های مادر و پدرت رو جلوش رو بگیری، نه اخلاق گند عمه‌ت رو درست کنی. این وسط فقط ماها صدمه میبینیم و اعصابمون خورد میشه. من شب عروسیم عمه‌م نه گذاشت نه برداشت برگشت به شوهرم گفت ایشالا که خوشبخت باشید از خدا میخوام، ماهک جون نوجوونیش یکی دیگه رو میخواست ولی قسمتش شما بودی ایشالا دلتون با هم باشه. حالا اون یکی دیگه نوجوونیم که عمه‌م میگفت هم شوهرم بودها منتها خودش نمیدونست😂 فرض کن اگه یکی دیگه بود طرف چه اتفاقی میفتاد. من سر این و ماجراهای قبلی همچنان دلم پره از عمه‌م. دلم نمیخواد نه خود و نه دخترش رو ببینم، ولی مرور کردن همه این‌ها تو ذهن آدم هیچ فایده‌ای نداره جز این که خودمون اذیت میشیم، چون هیچی تغییر نمیکنه در نهایت. فقط میتونم بهت بگم خودت رو بکش عقب عزیزم، پدر و مادر و عمه‌ت هرچی باشه بالاخره یه طوری حلش میکنن، یعنی یه کاریش میکنن حتی اگر بحث زیاد بشه. میدونم تنشش تو رو خیلی اذیت میکنه، میفهمم کاملا، ولی واقعیتش اینه که برای این ماجرا کاری از دست ما برنمیاد، حداقل اگر کنار بکشیم هم روند خودشون رو طی میکنن، هم کمتر اذیت میشیم.

Sie wollen mein Herz am rechten Fleck, doch seh" ich dann nach unten weck, dann schlägt es LINKS...LINKS...LINKS. "
خب خلاص شدن که کار راحتی نیس چون تا مشگلت حل نشه ذهنت دنبال تسکین خودش میگرده  ولی یبار منطقی ...

عمه ام ادم میریضیه تا از کاه کوه نسازه ول کن نیست هرچی مقابله به مثل باهاش کنی بدتر میکنه 

خب خلاص شدن که کار راحتی نیس چون تا مشگلت حل نشه ذهنت دنبال تسکین خودش میگرده  ولی یبار منطقی ...

ینی چی حق نداره سرت داد بزنه؟ بی دلیل واسش حرف درست کرده وقتی عمش مقصر نبوده پای طرفو وسط کشونده و باعث دعوا شده . به نظرم باید کامل برا هم عمش هم مادربزرگش توضیح بده که من اون روز درست متوجه سوال نشدم و اشتباهی گفتم آره،  تموم شد و رفت ‌. نه اینکه به عمش تازه بیشتر کم محلی کنه

میشه برای سلامتی نینی داخل شکمم صلوات بفرستید🥺

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز