خونه زنداداشم دعوت شدیم برای یلدا زنگ زد که الا بلا زود بیاید ماهم همیشه خونه خواهرم و اون یکی زنداداشام عادت داریم همگی بعد ناهار زنونه جمع میشیم و کلا کمک هم میکنیم این زنداداشم بار اول بود دعوت میکرد ساعت سه اونجا بودیم طبق زنگهای مکرر خودش ک شما زنا زود بیاید مردا شب میان
از سه تا نه شب یع چکه آب برامون نیاورد دیگه غروب دلمون ضعف کرد پول دادم خواهر زادم رفت کلی خوراکی خرید که حداقل ضعفمون بر طرف شه تا اومدیم بشینیم بخوریم پلاستیک خوراکی ها رم برداشت گفت ای بابا الان نخورید اینم بذارم کنار خوراکی های یلدا اوم موقع بخوریم😑😑😑😑😑☹️☹️☹️