سلام خدمت شما
من یه دختر ۲۱ ساله هستم که در خانواده ای سخت گیر و پدر بداخلاق که چی بگم گند اخلاق بزرگ شدم و فرزند بزرگ خانوادم و در ۱۸ سالگی با اولین خاستگارم که ۹۰۰ کیلومتر اونورتر ودر شهر دیگه که از حومه های تهران و وضعیتش خیلی داغونه بود ازدواج کردم و همسرم پلیس و شیفتی کار میکنن ونه ماشین داریم و مستاجیریم و سه سال تو یه خونه ۵۰ متری دور از مامانم که اونم تو شهرمون یه جور غریب و تنهاس زندگی میکنم...
از زمستون پارسال این دوری از مامانم واقعا اذیتم میکنه و حس میکنم افسردگی گرفتم تو رابطه با شوهرمم مثل یه چوب خشک شدم...
نمیدونم چمه دنبال یه بهونم که گریه کنم و واقعا دارم غصه میخورم بهترین سن عمرم با گریه و بدبختی داره میگذره خواهشا کمکم کنین💔