2777
2789
عنوان

ناراحتی با همسر....

157 بازدید | 13 پست

سلام دوستان...

خیلی دلم می خواست با یکی حرف بزنم ولی با همسرا که اصلا نمیشه حرف زد...با دیگرانم میلی به حرف زدن ندارم فقط به ذهنم رسید اینجا حرف بزنم...

من ۲۰ سالمه یه پسر تقریبا دوساله دارم،۱۸ سالگی مادر شدم تجربه زیادی نداشتم بعد از زایمان به حرف دیگران گوش کردم به بچم شیشه دادم دیگه سینمو نگرفت شیر خشکی شد خیلی اذیت شدم دوست داشتم شیر خودمو بخوره چون فکر می کنم تا دوسال این باعث میشه با مادر بیشتر انس بگیره..چون تجربه زیادی نداشتم شبا که هی بیدار می شد من صبحا دیگه خیلی خسته بودم بیشتر اوقات می دادم پایبن به مادر شوهرم می گفتم مامان من بخوابم میام میگیرمش....نمی دونستم بچم وابستش میشه...تا هفت هشت ماهگی اینجوری بود تا اینکه فهمیدم خیلی اشتباه کردم حالا که نزدیک دوسالشه همش دوست داره بره پایین مادرشوهرمم یه اخلاقی داره هر چی بچه بخواد در اختیارش می زاره تا منم حرف می زنم میگه هیچی نگو بزار بهش بدم و ....منم بالا کارای خونم هست کار دارم همش نمی تونم پایین باشم بعد همسرم فکر می کنه همه کارای بچمو بیشترشو مادرشوهرم انجام می ده درصورتی من بیشتر اوقات سعی می کنم در کنارش پایینم باشم کارهاشو خودم انجام بدم ولی چون این یه مدت همسرم بیشتر دیده ما پایینیم و بچم هی دوست داره بره پایین میگه تو باید از مادرم یاد بگیری اصلا حرفامو قبول نداره بهش گفتم مادربزرگ پدربزرگا زیادی به بچه آزادی می دن هر چیزی رو در اختیارش می زارن به خاطر همین انقدر دوست داره هی بره پایین میگه برو از مادرم یاد بگیر اون کار تربیتی درست انجام می ده که بچه دوست داره بره پیشش....خلاصه امروز قرار شد ناهارو پایین بخوریم رفتیم پایین با بچم نشسته بودیم سر سفره پسرم نشسته بود کنار مادربزگش مادربزرگشم هی هرچی می گفت گوش می کرد(بچم خیلی جیغ جیغو لوس شده همه چیو پرت می کنه دیگرانو خیلی می زنه...)مثلا اصلا حواسش نبود ولی هی مادرشوهرم از مهربونی زیاد هی خودشو به هول ولا می انداخت این کارو می کرد اون کارو می کرد تا یه عع می گفت منم گفتم مهدیار بیا پیش من اصلا بچم محل نمی زاشت دیگه شروع کرد لیوان پرت کرد دوباره هی گذاشت جلوش هی محلش گذاشت بعد پسرم با دست اشاره به صورتش کرد اونم راحت صورتشو اورد جلو که بزنه منم داشتم حرص می خوردم ولی هیچی نگفتم شوهرم کنارم بود یهو به شوخی و جدی گفت مامان داری ارازل بارش میاریا،منم گفتم اره اشتباهه،یهو شوهرم خیلی عصبانی شد برگشت به من گفت تو خودت وقت می زاری که میگی اشتباهه...مادرشوهرمم بهش برخورد روشو کرد اونور دیگه محل پسرمم نزاشت،شوهرم هی با غضب نگام کرد در صورتی که اصلا با لحن بدم نگفتم منظورم این بود زیادی به بچه محل گذاشتن اشتباهه...بعد کمک کردم برای سفره و با بچم اومدم بالا و خوابوندمش بعدگوشی خونم زنگ زد مامانم بود گوشی پرت کرد طرفم یعنی از دستم ناراحته منم گفتم مگه من چی گفتم منظورم این بود توضیح دادم...گریمم گرفت...بازم حرفای خودشو زد منم گفتم به خدا می سپرمت اومدم تو اتاق الانم حالم خیلی بده....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

عزیز دلم ما مامانای امروزی گوشی بازیم و وقت نمیذاریم وگرنه اگه وقت بذاریم هر روز بازی کنیم قصه بگیم نقاشی بکشیم و.... بچه ها عاااشقمون میشن 

الان مادرشوهرت کمکته بهش خدا عمر بده ولی اگه اون نباشه و تو هم با بچت صمیمی نشی واقعا میره سراغ رفیق ناباب 

تو باید خونه رو براش جذاب کنی با هم برید پارک و خرید و بازی خصوصا پسر بچه ها

گاهی فقط گوش باش
عزیزم درسته که تجربه نداشتی ولی الان که میدونی کارتون اشتباهه پس دیگه تکرارش نکن نزار بچه خیلی بره پ ...

نزارم بره پایین گریه می کنه خودش درو باز می کنه میره پایئن

عزیز دلم ما مامانای امروزی گوشی بازیم و وقت نمیذاریم وگرنه اگه وقت بذاریم هر روز بازی کنیم قصه بگیم ...

اتفاقا من اصلا زیاد پای گوشی نیستم خیلیم باهاش شعر می خونم بازی می کنم،ولی کارای خونمم هست مثلا اونموقع ها خسته میشه میره پایین دلش می خواد همه وسایلای خونه مثل هم زن مخلوط کن همه چی رو بزارم جلوش تازه بعضی وقتام می زارم باز ول می کنه میره پائین

اتفاقا من اصلا زیاد پای گوشی نیستم خیلیم باهاش شعر می خونم بازی می کنم،ولی کارای خونمم هست مثلا اونم ...

ناراحت نشیا ولی اخه چرا وقتی میدونی یه کاری اشتباهه بازم انجام میدی چرا وسیله های خونتو میزاری در اختیارش 

مگه کار خونه چقدر زمانتو میگیره که تایم نداری؟؟؟ 

اصلا چرا برای بچه قانون نمیزاری؟؟؟؟ 

چرا بهش باج میدین؟؟؟؟ 


منظورتون اینه وابسته تر میشه؟

هم وابسته تر میشه 

هم گریه هاش و ناسازگاریش بیشتر میشه هم اینکه همسرتون فکر میکنه شما اصلا کاری برای بچه نمیکنین 

اصلا بچه چند تربیتی میشه همین یه درصد اختیاری هم که دارین از دست میدین

ناراحت نشیا ولی اخه چرا وقتی میدونی یه کاری اشتباهه بازم انجام میدی چرا وسیله های خونتو میزاری در اخ ...

عزیزم همسرم تفکرش یه جوریه که میگه هرچی بچه می خواد باید بهش بدی خیلیم باهاش حرف زدم که ما باید قاندن داشته باشیم هرچیزی رو نباید دست بزنه ولی اون میگه نه بچه باید تجربه هرچیزی اعم از سماور همه چی راحت باید دراختیارش بزاری منم با این مشکل دارم

عزیزم همسرم تفکرش یه جوریه که میگه هرچی بچه می خواد باید بهش بدی خیلیم باهاش حرف زدم که ما باید قاند ...

شما کار خودتو بکن ایشون هم وقتی ببینن بچه داره با اصول درست تربیت میشه بهتون حق میده 

این راه خیلی سخته ولی بچه داری مسولیت میخواد 

تعجب میکنم بچتون همه رو میزنه و سکوت میکنید 

بچه لیوان پرت میکنه و سکوت میکنید 

چند سال آینده هم که بزرگ‌تر شد شما میتونی جلوی کارای بدشو بگیری؟؟؟؟؟ 

شما کار خودتو بکن ایشون هم وقتی ببینن بچه داره با اصول درست تربیت میشه بهتون حق میده  این راه ...

عزیزم من سکوت نمی کنم می خوام کاری بکنم باباش و مادرشوهرم نمی زارن همسرم همش خونست من نمی تونم اونجوری می خوام بچمو تربیت کنم بهش نمی دم گریه می کنه همسرم با من دعوا می کنه بعد بچرو بر می داره می بره اون چیزی رو که می خوادو بهش می ده بنظرت من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟

اگه خودم تنها باهاش بهتر می تونم مدیریت کنم.....

عزیزم من سکوت نمی کنم می خوام کاری بکنم باباش و مادرشوهرم نمی زارن همسرم همش خونست من نمی تونم اونجو ...

موقع زدن دیگران هیچ کدوم سکوت نمی کنیم جلوشو میگیریم ولی من میگم اینکه ما اجازه بدیم خودمون رو بزنه از اینجا یاد میگیره با بقیم همین رفتارو می کنه ولی انقدر همسرم دیگه مادرشو قبول داره که دیگه حرفای منو گوش نمی کنه...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

در چه حالید

delin83 | 31 ثانیه پیش
2791
2779
2792