هردو هم سنیم پ ۲۸سالمونه.یکساله باهمیم.
من یبار جداشدم ایشون نه،اماازروز اول گفت براش مهم نیست.
برای رابطه و ایناهم سمت من نیمده چون تاحالا نداشتیم اصلا.گذشتمم به روم نیورده.
زیاد قهرو دعوا داشتیم خیلی زیاد.
چندماه گریه میکرد ک توروخدانرو و فلان..الانا اصلا مهمم نیست دیگه براش.
روز جمعه من بامامانم اینادعوام شد سر اینکه خواستگاردارم،من واقعا فعلا نمیخام ازدواج کنم امادگیشو ندارن دیگه.رفتم خونه دوستم گوشیمو خاموش کردم.به این اقاهم ویس دادم گفتم قضبه رو.قبل گوشیمو خاموش کنم ز زدم گفتم ویس رو گوش کن حالم بده.میخام خاموش کنم گفت نکن خاموش من الان خونه دوستمم بعد گوش میدم گفتم نه حالم بده.خلاصه من گوشیمو خاموش کردم و تا غروب.تو این فاصله ایشون به خواهرم پیام داده بود و گفته بود بگو ساره گوشیشو روشن کنه نگرانشم و..(قرار بود اون اقا غروب باخانواده بره باغ)
من غروبی ک برگشتم خونه خواهرم ک گف گوشیمو روشن کزدم وقتی روشن کردم کلا درجواب حرفم ک گفته بودم قضیه چیه هیچجوابی نداده بود و یکبار به من زنگ زده بود و تماس از دست رفته اومد برامن.بهش ز زدم ساعت ۸ بوق خورد جواب نداد.بعد اصلا ازش خبری نشد جوابمو هم نداده بود تا ساعت ۱۱واتساپ انلاین شد باز اصلا هیچی ب من زنگ نزد😐تا ۱۲:۳۰زنگزد شاکی چراگوشیتو خاموش کردی و فلان،
گفتم من این همه ساعته روشن کردم ز زدم جوابمو حتی ندادی گفت باغ بودم انتن نداشتم هزاربار گرفتمت.گفتم اسکرین شات بده،دروغ گفت پاک شده از رو گوشیم.بعدشم دعوامون شد و گفت میخام بخوابم و قطع کرد گرفت خوابید.
حالا چندتاموضوع:۱من زنگ زدم گفتم میخام خاموش کنم حالم بده،میتونست بگه من ازخونه دوستم میام توهم ک توخیابونی بیا پیشم برام تعریف کن.(خونه دوستش پشت خونمونه)۲روشن کردم هیچ اهمیت نداده ۳دروغ گفت زنگ زدم۴شب ک ناراحت بودم قطع کرد و گفت خوابم واجبه نمیخام به چشمام اسیب بزنم بیدار بمونم.
منم گفتم باهات تموم میکنم و این دوروز فقط ی پیام داد سلام من جوابشو ندادم و دیشب گفت شبت بخیر من گفتم فراموشم کن ادمی ک تو سختیا پشتم نباشه نمیخام هیچوقت باشه..دیگه جوابمو نداده حتی.چیکار کنم؟🥺🥺🥺😭😭😭