نمونه اش . خواهر ناتنیام . که من ازشون کوچیک ترم
یک بار به من نمیگن بیا خونمون . دائم خونمون بودن .خواهرم موقعه تعمیر خونش یک هفته خونه ما بود . ویار میکرد من میپختم میبردم از دم در میدادم . خیییلی خوبی کردم خییییلی . کلی بهشون پول قرض میدادم بدون اینکه شوهرم بفهمه حالا بماند که پولشو یکسال بعد میدادن .ولی اونا یک بار دستمو نگرفتن زاییدم نیومدن اصلا بهونه میکردن .موقعه نیازم هیچوقت نبودن .
حالا شوهرم تو مستی لایو گرفته بود چیزی گفته با باجناقاش. یه شوخی ... کینه کردن همشون باهام قطع رابطه کردن . این همه خوبی هایه من از بین رفتن .
بخدا من دوست داشتم بیان ولی نه هر روز . تا پارسال هروز میومدن خونم کیک میپختن .اش میختن بچه هاشون داغون میکردن میپاشیدن و... بدونه اینکه یه کوچولو وسیله بیارن.یه کوچولو کمک کن . کیک میختم میدادم ببرن خونشون حتی . بخدا
وضع مالی شوهرمم خییلی خوب نیستا
شوهرمم راضی نبود تند تند بیان . چون خودش میگه من هیچ خیری نه از باجناقام دیدم نه از خواهرات همشون مفت خورن
فقط بخاطر تنهایی خودم که تنها نباشم اخه من هیچ دوستی ندارم .
حالا ام که باهام قطع رابطه کردن ..
با خوانواده همسرم یه ساختمونم
جاریم هی تیک میندازه میگه خواهرات چرا نمیان . اخه جاریمم چون خوردن بود خونه ما هوایه خواهرناتنیامو داشت که اره اینا میان منم با بچه هام میام میخورم
منم هی بهونه میارم که رفتن مسافرت اینا .
من جلویه جاریم نمیخام اتو بدم هیچوقت بد خواهرامو جلویه جاریم نگفتم . بنظرتون چی بگم از اینکه خواهرام قطع رابطه کردن . من با تنهایی خودم چه کنم . چرا هیچ ادم درست حسابی دور برمن نیست من تنهام
چرا بعضیا نمک نشناسن . من این همه خوبی کردم اینهمه اونا یک هزارمشم نکردن بخاطر شوخی شوهرم باهام قطع رابطه کردن