خواهرمو میخواستیم نامزد کنیم قبولکرد خاستگارشو شبی ک حلقه میخواستن بیارن صبحش ب بهونه خرید سوپرمارکت دیگه برنگشت 3 روزه نمیدونیمکجاس با یه شماره کنوشته بود ناشناس ب اون یکی خواهرم زنگ زده گفته حالش خوبه و این ک دیگه برنمیگرده جاش هم نگفته قطع کرده از اون روز تاحالا بابام حالش خیلی بده مامانم ک فقد نفرین میکنه خانواده پسره هم هرچی دهنشون اومد ب بابام گفت ک تو نمیتونستی دخترتوجمع کنی چرا ب ما وعده و قول دادی فلان موندم چیمیشه هنوز کسی خبر نداره از جریان بفهمن آبرومون میره از همه بیشتر بابام داغون میشه دوستان دعا کنین خواهرم برگرده😔💔